پرینت

۸۴ - تجزیه طلبان واقعی کیستند؟ قسمت سوم و پایانی

تجزیه طلبان واقعی کیستند؟ قسمت سوم و پایانی

از میان حاکمیت پهلوی و فعلی ایران، پان ایرانیستهای داخلی و اپوزسیون، یا اقوام و مللی که از ابتدائی ترین حقوق مدنی – فرهنگی – اجتماعی – اقتصادی – سیاسی و … محرومند، تجزیه طلبان واقعی کدامند؟

در ص ۳۰۳ یونانیان و بربرها جلد ۵ به همراه پانوشت به نقل از تواریخ هرودوت اینچنین ذکر شده: در باره ی پایان غم انگیزخشایارشا، توسیدید هم که ضمن سخن گفتن از قضایای پائوزانیاس و تمیستوکل میتوانسته به آن اشاره کند، مانند تمام منابع اصلی، از جمله پلوتارک سکوت اختیار کرده است. فقط کتسیاس دیودور (افورس) و ژوستن به صراحت از آن سخن گفته اند.

یا در تواریخ هرودوت کتاب هفتم بند ۱۶۶ چنین آمده است: همچنین میگویند: « در همان روزی که یونانیان در سالامیس بر ایرانیان پیروز شدند،  گلون و ترون نیز در سیسیل بر کارتاژهای آمیلکار غلبه کردند.» دیودوروس (کتاب یازدهم بند ۲۴) ادعا میکند که « در همان روزی که گلون پیروزی هیمر را به دست آورد، لئونیداس در ترموپیل با خشایارشا  میجنگید».

دیودوروس که بیشتر دوست داشته تا اسپارتیها را نسبت به آتنی ها دست بالا نشان دهد و جریان ترموپیل را یکی از پر افتخارترین مراحل پایداری یونانیان میداند، طبیعی است ترجیح داده که این هم زمانی را به نفع آنها تعبیر نماید. هرودوت کتاب نهم بند ۹۰: در همان روزی که ایرانیان ( دقت کنید که در آن زمان کلمه ای بنام ایران وجود خارجی نداشت و ۱۵۰۰ سال بعد از آن تاریخ اولین بار از دهان فردوسی به صورت کشوری افسانه ای پدیدار گشته است ) در پلاته گرفتار مصیبت شدند، در موکاله واقع در ایونی نیز با فاجعه ی دیگری روبرو گشتند». به راحتی میتوان حدس زد که اغلب روایتهای دیودروس و سایر مدعیان، بسیار همسان با روایت هرودوت است و از آن الهام گرفته اند. قبلا نیز هرودوت ادعا کرده بود که نبرد دریایی آرته میزیون با نبرد زمینی ترموپیل ( کتاب هشتم، بند ۲۱) و نبرد سالامیس با نبرد هیمر (کتاب هفتم، بند ۱۶۶) همزمان و مقارن با یکدیگر بوده اند. هرکس بخواهد میتواند به این تقارن ها و همزمانی معجزه آسا باور داشته باشد. اما در مورد نبردهای پلاته و موکاله میتوان گفت و خواهیم دید چرا که حداقل در شرایطی که هرودوت گزارش میدهد چنین تقارنی غیر ممکن و باور نکردنی است. در مورد نبرد موکاله یگانه منبع اطلاعات اغلب محققان، هرودوت است. به هرحال این حکایت چه آنرا بپذیریم و چه نپذیریم معنای استواری نخواهد داشت. مگر اینکه درچهارچوب منطق آن که بیشتر افسانه ای است تا معقول، بیندیشیم و به معجزات و مداخلات خدایان یونانی باورداشته باشیم. طرح داستانی دیگر از افسانه ی هرمس پسر زئوس یونانی که فقط در عالم واهی امکان بروز آن وجود دارد، مارا در درک اینکه با چه اراجیفی بنام پدر تاریخ روبرو هستیم که پان آریائیهای وطنی هر روز بر شاخ و برگ آن می افزایند و از پیدا شدن بقایای اتوبان آسفالته‌ی گاری رو متعلق به هخامنشیان از ایران تا مصر و روم را در شمال سوریه ی امروزی سخن میگویند!..(ضمیمه ی روزنامه ی اطلاعات زمستان ۹۵ ه ش،  ستون: امروز در تاریخ) مارا بیشتر یاری خواهد کرد. هرودوت می نویسد: بنابراین یونانیان تدارکات خود را تکمیل کردند و به حمله به بربرها پرداختند. اما هنگام پیشروی در نزدیکی ساحل یک چوب زیتون که نشانه ی هرمس پسر زئوس وپیام آور او بود، روی ماسه ها مشاهده شد و در عین حال این خبر نیز در میان سربازان شایع گشت که لشکر ماردینوس در بئوسی شکست خورده است واین موضوع همه را تکان داد. دلایل متعددی این حقیقت را در نظرم آشکار میسازند که دست خدایان در کار بشر قابل انکار نیست وگرنه چگونه امکان داشت که همان روزِ شکست موکاله با شکستی دیگر در پلاته توأم شود و خبرش در عرض یک نیم روز کوتاه پاییزی، با توجه به اینکه درآن روزگار وسایل ارتباط جمعی مانند ماهواره اینترنت، تلگراف، تلفن … وجود نداشت از فاصله ی بیش از ۴۰۰ کیلومتری در یک لحظه برای یونانیان رسیده باشد تا از نتیجه ی آن، سربازان با شجاعت تازه و اراده ای قاطع جانفشانی کنند. هرودوت با بی شرمی و خودفریبی تمام ادعا میکند: «وانگهی تقارن حیرت انگیز دیگر نیز این بود که هردو نبرد در حریم معبد دِمِه ترالئوسیس اتفاق افتادند. زیرا همانطوری که قبلاً گفتم؛ پیکار در پلاته هم در همان حوالی معبد روی داد. ضمناً این شایعه که سربازان پائوزانیاس در پلاته پیروز شده بودند کاملاً صحت داشت. زیرا که زد و خورد پلاته اوایل بامداد و نبرد موکاله در عصر همان روز واقع شد. پس هردو نبرد در یک روز از یک ماه واقع شده اند.( تواریخ کتاب نهم بندهای ۱۰۰ و ۱۰۱).

یعنی معبد دمه ترالئوسیس در یک روز بیش از چهارصد کیلومتر جابجایی داشته و هردو جنگ را در حریم خودش گرفته است؟! این یک داستان هومرگونه است که مثلاً در میانه ی قرن پنجم پیش از میلاد  نوشته شده است با داستانی که به نحوی کامل سرزنش توسیدید خطاب به مورخان پیش ازخود را توجیه میکند که نوشته بود: آنان با آراستن رویدادها با افسانه ها، راستی رویدادها را نیز زدوده اند، ودر واقع با این ترفند میخواسته به افسانه ی هرودوت صورت واقعی بدهد و یونانیان را مجاب به پذیرش افسانه های حیرت آور جنگ با پارسیان بنماید. گافهای هرودوت آنقدر مشهود است که حتی تاریخ باستان کمبریج نیز مستقیم به آن ایراد میگیرد و اشاره میکند که: اظهارات هرودوت در مورد فرار ناوگان خشایار ازفالروم درهمان شب بعد از نبرد و تعقیب ایرانیان توسط یونانیان تا جزیره‌ی آندروس در فردای روز سالامیس با بقیه ی روایت وی مطابقت ندارد. چرا که اگرهم نیروی دریایی ایران میخواست بیدرنگ به آسیا بگریزد در آن شرایط کە ادعا میشود مغلوب شده بود، امکان این کار را نداشت. کتاب هشتم بند ۹۷ هرودوت به بعد از جایی که به شرح فرار خشایار و داستان را با عشق دیوانه وار به زنای با محارم گزنده تر میسازد و از شکست وی در مقابل فقط  هزار(۱۰۰۰) نفر از یونانیان که از آن تعداد با ۱۲۴ کشته بر لشکر سیصد هزار نفری خشایار پیروز میشوند و یا عشق خشایارشا به عروس و برادر زاده ی خود که به شرط اهدای ردای زرینش کامیاب شده را، البته که حضرات پان ایرانیسم نه تنها نمی پذیرند، بلکه مارا به همراه خود هرودوت مورد لطف فحاشانه شان قرار خواهند داد. برخی ادعا میکنند که اسکندر مقدونی پس ازهجوم به ایران، شوش و اکباتان را غارت کرد و تخت جمشید را نیز پس از تاراج آتش زد. اما نمی گویند که سالنامه و گزارشهای رورانه ی موجود در بایگانی سلطنتی چه شدند؟ چون سنگ نوشته ها قابل اشتعال نیستند و اکنون نه در یونان و نه در سایر موزه های داخلی و خارجی چنین اثراتی وجود ندارند. در مورد مجعول بودن سنگ نوشته های داریوشی نیز سوأل میکنیم: اگر به راستی آن سنگ نوشته ها مربوط به داریوش هست، چرا از آرام سازی شورش مصریان به مشروح سخن گفته، اما از پیروزیهای ترموپیل و آرته میزیون و نه اشغال آتن چیزی حکایت نکرده است؟! اسامی یونانی رؤسا، فرماندهان، اولاد و اماکن ایرانیِ تمام یونانی آن زمان، با ادعای هرودوت به کلی مغایر است. چرا که منطق ایجاب میکند معمولاً ملل مغلوب خواه ناخواه فرهنگ ملل غالب را میپذیرفتند و به شدت از آن متأثر میشدند. مانند اسامی عربی اکثریت ایرانیان فعلی بعد از ۱۴۰۰ سال. اما امروزه می بینیم که بر عکس، نام مهمترین مراکز دولتی و اسامی رؤسای منتسب به هخامنشیان یونانی است. مانند؛ پرسپولیس- پاسارگاد – آرتایانته – کرسیوس «کوروش» و…

ادامه ی مطلب را با یک مورد دیگر از دروغهای هرودوتی به پایان میبریم و نتیجه گیری خواهیم کرد. تواریخ هرودوت کتاب هشتم، بندهای ۶۴-۶۵ از دو یونانی به نامهای دماراتوس و دیکائیوس تبعیدی نام میبرد که در نزد ایرانیان سرشناس، محترم وپناهنده بوده اند، سخن میراند و از قول آنان میگوید: این دو تن در هنگام عبور از دشت تریا در گرماگرم جنگ ایران و یونان متوجه صدای سرود مقدس ایاکخوس از آهنگهای سحر آمیز آسمانی شده اند که از میان گرد و غبار و ابرها به وضوح به گوششان خورده و به یقین دریافته اند که پیروزی یونان حتمی است! حال این دو بزرگوار یونانی که قبلاً از یونان گریخته و با عزّت و احترام شاهانه در ایران تشریف داشته اند، چگونه و چرا بناگاه سر از بیابانهای یونان در آورده اند؟ و در آخر هم سرنوشتشان را جناب هرودوت مشخص نمیکند! این داستان دیکائیوس به نحو عجیبی یادآور بعضی از متون توراتی مانند (سفر خروج، باب سیزدهم تا بیستم) است که مینویسد: خداوند در روز،  پیش روی قوم در ستون ابر میرفت تا راه را به ایشان دلالت کند و شبانگاهان در ستون آتش تا ایشان را راهنمایی کند. وقتی شادی تخیلی و نیروی ذهن نتواند راه گریزی برای انسان بگشاید، شوخ طبعی مخصوصاً از نوع انگلیسی آن، چیز خوبیست. چرا باید دماراتوس را که به طرز خفّت باری از سلطنت اسپارت خلع شده و مورد پذیرایی شاهانه ی ایرانیان قرارگرفته است و نیز دیکائیوس تبعیدی از آتن که نزد ایرانیان محترم بوده، بخواهند از اردوی ایرانیانی بگریزند؟ که نه تنها به آنان پناه داده بلکه استقبال گرمی از ایشان کرده اند. و مانند سایر یونانیان پناهنده مثل تمیستوکلس از هیچ کمکی به آنان دریغ نکرده اند. نگارنده با استناد به متون و منابع متعدد از قبیل: معتبرترین کتاب یونان شناسی که تا 1984 بیش از یک میلیون و چهارصد نسخه از آن تجدید چاپ شده و در ادامه، با بررسی آثار نویسندگان و تاریخ آموختگان مدرسه ی سیاسی لندن در دوران اواخر قاجاریه، به جرأت اعلام میدارد؛ به دلایل قبل الذکر، بر علیه اقوام و ملل تورک از جانب اروپاییها، هجمه‌های همه جانبه فرهنگی – سیاسی و اقتصادی ازنوع تحقیرآمیز و مضحک طراحی و به شدت تمام اجراء میگردد که از حدود ۲۰۰ سال قبل شالوده و پرسپکتیو آن پایه گذاری شده  و در این راستا مجبور شده اند تا جای خالی آنرا با افسانه های هرودوت و فردوسی پُر کنند. حجم تاریخ سازی دروغین به حدی بوده است که افسانه های مذکور جزء انکار ناپذیر تاریخ ایران باستان انگاشته شده است و معترضین مخالف را به دیده ی خائن و دیوانه و در بهترین حالت، نوکر اجانب مینامند. همه ی این عوامل مجعول و متعصبانه ی دروغین باعث شده است تا عده ای به ظاهر تحصیل کردگان در سالروز کذایی تولد کوروش (۹ اکتبر) بر روی قبر متعلق به ملکه مادر سلیمان جمع شده و در حالی که خودشان بر عزاداران  پای پیاده ی حسینی و سایر ائمه ایراد میگیرند، خود مانند سگان قلاده به گردن به صورت چهار دست و پا سینه خیز و سینه چاک در محل موسوم به پاسارگاد جمع می شوند و شعار: «ما آریایی  هستیم – عرب نمی پرستیم» سر میدهند. کجایند؟ بسیجیان زینبیون که میعاد گاه راستین هویت طلبان آزربایجانی، یعنی قلعه ی بابک را تبدیل به رزمایشگاه فاطمیون کردند. نکند از آن بالا اجازه صادر نمیشود. در پایان میتوان حدس زد که این یک بام و چند هوای برخورد با مسائل فرهنگی، بسان آتش زیر خاکستریست که هر لحظه آماده ی طغیان است و در نهایت در راستای برنامه ی دراز مدت و از پیش تأیین شده ی منافع استکبار جهانی بخصوص پیران استعمارانگلستان و روسیه رقم خواهد خورد. اگر…

حبیب ساسانیان

۱۳۹۵/۰۹/۱۵

زندان تبریز بند ۱۲

منبع:

https://bit.ly/3QT5FFE