۶۳ - دگرستیزی فارسی! قوم مدارانه یا نژادپرستانه!
دگرستیزی فارسی! قوم مدارانه یا نژادپرستانه!
رفتار و ادبیات توهین آمیزی که متضمن تحقیر "دیگری" باشد در ایران معاصر بیسابقه نیست. هم در ادبیات مکتوب و شفاهی و هم در رفتارهای اجتماعی میتوانیم ردی محسوس از دیگر ستیزی هویتی و خود بزرگ بینی فرهنگی ببینیم. اما همچون بسیاری از حوزههای دیگر، در این حوزه نیز تاکنون مطالعه مستقلی که نشان دهد این دیگرستیزی تا چه میزان در میان ایرانیان رواج دارد، انجام نشده است.
اما این رفتارهای دیگرستیزانه که مردم عرب، مردم افغانستان، یهودیان، سنی ها، بهائیان و گاهی ترکها، کردها و بلوچها را در پیوند با هویت قومی (اتنیکی) آنها، شامل میشود نژادپرستانه هستند یا قوم مدارانه؟ به نظر میرسد که اگرچه ما در ایران شاهد رفتار و ادبیات قوم مدارانه ( Ethnocentric) و غلبه ساخت قوم مدارانه در قدرت و سیاست هستیم و لذا بسیاری از رفتارهای دیگرستیزانه در واقع، بازتاب قوممداری فارس محور است، اما عرب ستیزی و افغان ستیزی را باید ذیل رفتارهای نژادپرستانه تحلیل کرد.
نژاد پرستی
نژادپرستی در معنای کلاسیک آن، مبتنی بر فرض نابرابری جنس بشر از لحاظ بیولوژیک است و نتیجه آن، نسبت دادن پیشرفت یا عقب ماندهگی ملتها به خصوصیات ژنتیکی غیر قابل تغییر است. تمایزی که از رهگذر این نگاه نژادی جعل میشود، در مناسبات قدرت و روابط اجتماعی بین طرفین بازتاب مییابد و یکی را در جایگاه فرداست و دیگری را در جایگاه فرودست مینشاند. اما از دهه ٥٠ میلادی قرن پیش، در پرتو مطالعات مردم شناسی و تحقیقات زیست شناسی، هم در این تمایزات بیولوژیک و نظریاتی که بر مبنای آن شکل گرفته بود تردید ایجاد شد و به تدریج مفهوم نژاد و تفاوتهای بیولوژیک گروههای بشری در جهان علم بیاعتبار شد.
اما بیاعتبار شدن مفهوم نژاد در جهان معاصر، به انگارهها و علایق نژادپرستانه پایان نداد و رفتارهای تبعیض آمیز مبتنی بر کلیشههای برخاسته از باورهای نژادی همچنان در کشورهای مختلف مشاهده میشود. مساله اساسی این است که مردم بسیاری در جهان هنوز به وجود نژادها و برتری ژنتیکی نژادی که خود را به آن متعلق میدانند، باور دارند.
همین امر موجب شد که علیرغم تمایل گروهای افراطی دست راستی برای حذف مفهوم "نژادپرستی" و نسبت دادن رفتارهای نژادپرستانه به طبیعتِ بازی سیاسی و تنوعات موجود در گروههای اجتماعی، برخی اندیشمندان به اهمیت بازتعریف این مفهوم در دنیای معاصر تاکید کرده و صورت بندی جدیدی از مولفههای رفتار نژادپرستانه ارائه دهند.
امروزه، علایق نژادپرستانه، همه انواع برچسبهای کلیشهای (Stereotype) را شامل میشود که گروهبندیهای مختلف غیر بیولوژیک همچون گروههای دینی/مذهبی/زبانی/قومی و فرهنگی را هدف میگیرد. به این ترتیب در تعریف جدید، "نژاد" در ترم "نژادپرستی" بر اساس گزارههای غیر بیولوژیکی و از منظر سیاسی و اجتماعی تعریف میشود.
یکی از بحث های جدید در این حوزه، "نژادپرستی فرهنگی"است. در این چارچوب؛ اندیشه، جریان و یا فردی به نژادپرستی فرهنگی متهم میشود که با نسبت دادن کلیشههای مثبت به گروه قومی/فرهنگی خود و کلیشههای منفی به دیگر گروههای قومی/فرهنگی، به همان تقسیم بندی کلاسیک نژادپرستی یعنی گروههای برتر و پستتر دامن میزند.
برای مثال، اکنون مسلمان ستیزی را جزیی از نژادپرستی فرهنگی میدانند. نژادپرستیِ مسلمان ستیز با ارئه تصویری کلیشهای از مسلمانان و تقلیل همه تنوعات درونی دنیای مسلمانان به کلیشههایی که تصویری سیاه از مسلمانان به دست میدهد، به ستیز هویتی با مسلمانان مشروعیت فرهنگی میدهد.
قوممداری
قوممداری، قضاوت کردن درباره فرهنگهای دیگر و زبان، رفتار، رسوم و مذهب گروههای دیگر صرفا بر اساس ارزشها و استانداردهای فرهنگ خودی است. قوممداری ممکن است صریح و علنی باشد یا به شیوهای ظریف و یا نامحسوس جلوهگر شود. قوممداری ناخودآگاه را برخی به عنوان تمایلی طبیعی در روان انسان در نظر میگیرند.
متخصصان، چهار شاخص اصلی قوممداری را چنین برمیشمارند:
الف- باور راسخ به برتری میراث فرهنگی خود بر میراث فرهنگی همه گروههای دیگر. ب- باور به حقیر بودن میراث فرهنگی همه گروههای دیگری که میکوشند میراث فرهنگی خود را حفظ کنند. ج- توسل به قدرت و موسسات رسمی همچون آموزش و پرورش برای تحمیل استانداردهای خودی. د- حجاب نامرئی بین جهان خودی و دیگری کشیدن و از دست دادن قدرت دیدن واقعیت.
میدانیم که فارغ از وجود حدی از قوممداری در همه فرهنگها، ترکیب قوممداری با تفکرات کلیشهای و غیرخودیها را نامتمدن دانستن و یا از نظر اخلاقی خوار شمردن، از نتایج نگاه نژادپرستانه نیز به شمار میرود. اما فارغ از اینکه قوممداری و نژادپرستی همپوشانی زیادی با هم دارند، این دو مفهوم تفاوتهای ظریفی با هم دارند که آنها را از یکدیگر متمایز میسازد.
تمایزات
نژادپرستی رفتار و کنشی آگاهانه است. احساسات فرد نژادپرست درباره خودش، چنان آسیبپذیر شده است که احساس میکند تنها از رهگذر بدنام کردن "دیگری" است که میتواند "ارزشهای راستین و خاص" خود را برجسته کند. این دیگری کسی است که به تصور فرد نژادپرست به لحاظ ظاهری یا خصوصیات فرهنگی و ارزشی از او، "بالذات و لایتغیر" متفاوت است.
اما قوممداری کنشی ناخودآگاه است. قوممداری در بسیاری از موارد میل ناخودآگاه به اصالت فرهنگ تک قومی است که تعاملان بین قومی آن را به خطر میاندازند. به این ترتیب شاید بتوان گفت قوممداری عمدتا از عوارض تبادلات فرهنگی است و این آشنایی و تعامل با فرهنگ متفاوت است که فرد را به مقایسه و یافتن "برتریهای" خویش و "خواریهای" دیگری میکشاند.
در نگاه قوممدار؛ افراد متعلق به قوم فرودست همیشه این شانس را دارند که زبان و معیارهای قوم فرادست را بیاموزند و به هیات مرکز درآیند. اما از نگاه نژادپرستانه، چه نژادپرستی قومی و چه فرهنگی، اعضای "نژاد پست" پیوندی غیر قابل تغییرو اصلاح ناپذیر با فرهنگ و نژاد فروتر دارند.
نویسنده: شاهد علوی، روزنامه نگار
منبع مطلب بر گرفته از سایت:https://bit.ly/3o3iu4D